Post
Archive
Other
Cafe






...


قبول!
من دل بریدم؛
تو راست میگویی،حق با شماست اصلا!
شما پای همه ی قول و قرارها بودی!
بهترین بودی، همیشه من مقصر بودم.
از سر ما زیادی بودی!
راست میگویی به خدا!
ما کجا و شما کجا
اما
تو را جان مادرت شبها راحت میخوابی؟
دل دردی،وجدان دردی، چیزی...خدای نکرده آزارت نمی دهد که ان شا الله!؟
دردت به سرم،
تصدقت،
اگر شبی،نیمه شبی،از خواب ناز پریدی و از آن دردها به سراغت آمد حتم بدان شام سنگین خورده ای!
و گرنه ما کجا و شما کجا؟

+...گوشی را خاموش کردم و داشتم آخرین نخ سیگار را روشن میکردم که دوباره تلفن خانه زنگ زد!
راستش این بار باید به این شماره ی ناشناس و که صدای نفسش را هم میشناسم بگویم....:
فلانی جان
حرفت را بی ملاحظه بگو
نگذار برای وقتی که دیگر نمیتوانم جوابت را بدهم!
+چقد این کلمه " تصدقت " دوس دارم،،

سه شنبه 24 شهريور 1395برچسب:, |5:10|Nazanin.

امکان ندارد کسی به فکرت باشد
و سراغی از تو نگیرد!
آدم ها تا سرشان گرم میشود
همه چیز را فراموش میکنند
حتی خوبی ها را!
آدم ها استعداد عجیبی در
فراموش کردن خوبی ها دارند!
نمیتوانی آن ها را به درستی بشناسی
هر آدمی در وجودش
کمی از خود واقعی اش را پنهان میکند!
دست خودشان که نیست
خودشان کمی پنهان کاری را دوست دارند!

 

+به غیر از آه دیگر کاری از من بر نمی آید
جسارت های مردانه که از زن بر نمی آید

+شعر ی چیز دیگس

دو شنبه 23 شهريور 1395برچسب:, |22:0|Nazanin.

نشستیم نوشتیم پست نکردیم،،، :|

+حقیقت اینه خیلی امروز بهت فکر کردم. 

+دارم به زندگی فکر می کنم ..
به اون وقتایی که آدم به یه جایی رسیده که نیاز داشته به تنهایی،، برای حل کردن خیلی چیزا با خودش.
دارم به زندگی فکر می کنم
به اون روزایی که آدم خودشو می کشه کنار تا تنها باشه ولی تهِ دلش همراه بودنِ بعضی آدمای زندگیشو می خواد
به آدمایی که ادعای بودنِ همیشگیشون و نبودنِ همیشگیتو دارن
به اون روزایی که تنهای تنها منتظر یه پیامِ کوچیک بودی که دلتو بهش خوش کنی و بند
به اون روزایی که دیگه بر نمی گردن و دیگه نمیشه داشتشون
به اینکه تا کجاش باید بر اساس انتظارات بقیه پیش برم
دارم به زندگی فکر می کنم .
به قضاوتای تند و بیجای آدما که هیچوقت نفهمیدمشون و هنوزم نمی فهمم!
دارم به زندگی فکر می کنم ..
به روزای سختش ..
به کنار اومدن با کنار گذاشته شدنت!
به حرفای زده شده ..
به متنای نوشته شده ،
تا ته خط رفتنا .
دارم به زندگی فکر می کنم .

یک شنبه 14 شهريور 1395برچسب:, |19:13|Nazanin.

حرفی برای گفتن اگر بود دیوار ها سکوت نمیکردند ...

 

+حالم بد شد 

یک شنبه 14 شهريور 1395برچسب:, |7:53|Nazanin.

برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را باید ساخت!
هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست،
هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمی ماند! 
گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید می میرد،
رابطه ها را به امید زمان رها کنید می میرند! 
رابطه هایتان را به امان خدا و زمان رها نکنید!
زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.
رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند زنان و صاف صاف باقی بمانند...
رابطه ها جان دارند و جاندار ها می میرند! 
برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنید بی شک می میرند!...
نگذارید که این گلدان ها هی بمیرند و هی بروید گلدان تازه ای بخرید!... کشتن اینهمه گلدان منجر به پیدا کردنِ گلدانی جادویی که خود به خود تا ابد زنده بماند نمی شود!!!...


+من بيشتر از اينكه صبور باشم، حسودم.
به چی يا كی، خيلی مهم نيست!
من به هر اتفاقی كه يه سمتش تو باشی و طرف ديگش خودم نباشم حسودم!...آدما، مرگ مشخصی دارن كه حتما ازش بی خبرن...
اما من مطمئنم، از حسادت دق می كنم.

+در دوست داشتن، نيروی عجيبی نهفته است.
اين را وقتی كه تو را خيلی دوست داشتم فهميدم!

(راس میگه)

یک شنبه 13 شهريور 1395برچسب:, |23:56|Nazanin.
Frnds

با آن روزهایی که وقتی خودت را مرور می کنی می بینی بی دفاع ترین موجود دنیا در برابر زخم زبان های نزدیکانت بوده ای،
روزهایی که دوست داری بروی درِ خانه ی تک به تکِ کسانی که دلت را شکسته اند را بزنی و بِکِشیِشان دم در و چشم در چشمشان فقط بگویی:"حلالتان نمیکنم" و بعد راهت را بگیری و برگردی!
با آن روزهایی که می زند به سرت که بروی در کمد و هر چه نوشته داری را بیاوری و پاره کنی و بعد بنشینی روی همان کاناپه ی همیشگی و قلم به دست با خط نستعلیق روی سردر زندگیت بنویسی"پایان"
با آن روزهایی که دوست داری بیست و چهار پله را بالا بروی و روی بامِ خانه زیر آسمان دراز بکشی و فقط با چشم با همانی که پشت ابر هاست درد و دل کنی،
روزهایی که دوست داری بی رحم شوی و روی همان کاناپه ی همیشگی فقط بِبُری.
روی صحبت من با همین روزهاست!
همین...!


continue
پنج شنبه 11 شهريور 1395برچسب:, |21:12|Nazanin.

و اگر می‌‌نویسم دوست دارم بدانی
در خلا دنیایِ بی‌ جاذبه از نبودنت عجیب معلقم،
می‌چرخم و می‌‌چرخم و می‌چرخم
و در چشم‌های ناباورِ یک سرگردانِ دلتنگ
کسی‌ را می بینم شبیهِ خودم
که هنوز عاشقِ کسی‌ ‌ست شبیهِ تو
وجودی سایه وار و حضوری کمرنگ
حضوری بسیار بسیار کمرنگ
که نوشتن برایش
منصرف می‌کند مرا
از مرگ و نبودن ...


continue
پنج شنبه 11 شهريور 1395برچسب:, |3:5|Nazanin.
شب

تو زندگیمون بیشتر از همه چیز ، به شب اطمینان کردیم ...
همه ی شبایی که چشامونو بستیم و تنمونو سپردیم به خواب ، 
میدونستیم این روحی که داره از تن جدا میشه ، ممکنه دیگه هرگز برنگرده ... ولی همیشه آرامش خواب اونقدری بوده که با زیر سر گذاشتن بزرگترین ترس دنیا ، روحمونو سپردیم بهش.
دوست داشتنت مثل تکیه زدن به پرتگاهه ،
مثل پاگذاشتن رو لغزنده ترین سنگ درست لبه ی یه دره ی عمیق ،
مثل نشستن رو ریل قطار ، 
مثل چشم بسته رد شدن از خیابون ...
دل سپردن بهت ، درست مثل همون لحظه های قبل خوابه ، همیشه این احتمال هست که هیچ برگشتی وجود نداشته باشه ، اما اون آرامشه ، اون رهاشدنه ، باعث میشه به هر اتفاقی که ممکنه بعدش بیفته تن بدی.

+... مثل پریشب که خوابت را میدیدم و اصلا بیدار نشدم
مثل پس پریشب که یاد چت کردنمان تا خود سحر افتادم و ...
...
اما جان مادرت تو به این حرف ها گوش نکن.
تشنه ات که شد زنگ بزن!
گر چه کمی تلخم ! اما هنوز هم میتوانم گوجه سبزت باشم!! و دهانت برای بوسه هایم آب بیفتد!
البته اگر طعم دهانت عوض نشده باشد...

+برای رفعِ تمامِ دردها، كه می آيند گوشه ی دل كمين می كنند ، براى رفعِ تمامِ بغض ها، كه نيمه شب ها كمرِ عقل را خم می كنند،برای شادمانیِ بی سبب ، برای خنده های حقيقی ... برای من، كه جانِ زندگی كردنم بی تو نيست ... آمدنَت كافيست ...

+‏همه خفتند ، ‏به غیر از‏ ، من و پروانه و شمع ، قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز...!!

چهار شنبه 10 شهريور 1395برچسب:, |2:5|Nazanin.
جمعه هم روز قشنگی ست اگر بگذارند

ما قول های زیادی به هم داده بودیم ،

مثلا قول داده بودی چشم هایت برای من باشد

و خنده هایت فقط دل من را به قنج بیاورد ،

من گونه های نرمم را برای تو کنار بگذارم ،

تو چالِ دیوانه کننده ات را برای من ،

من صدایم را که زیر لب شجریان می خواند و تو صدای ظریفت که اسمم را ترانه می کند ،

من شانه هایم را برای تو و تو غرق شدن در موهایت را برای من ،

من بازوهایم را برای چرخاندنت زیر باران ،

تو دست هایت را برای بازی کردن روی صورت من ،

مثلا قول داده بودیم که طپش قلب تو شب ها لالایی من باشد

و شمردن نفس های من بازی تو برای خواب رفتن ،

قول داده بودی جمعه ها را دست به سیاه و سفید نزنی

و من روز را برایت رنگین کمان کنم ،

آوردن چای با من ،

گذاشتن موسیقی و بلند خواندن کتاب با تو ،

مثلا قول داده بودیم تو برای من باشی من برای تو ،

من تو را تا آخر دنیا دوست داشته باشم و تو من را ،

و من حالا نمی دانم که تو کجایی ،

چه می کنی ،

برای که هستی

و به چه کسی قول می دهی

و ما آدم ها چقدر بد قولیم

 

+دقیقا!

+خوشبختی یعنی یک نفر را داری ، که پای حرفهایی که میزند می ماند ، که به تو احساس امنیت می دهد !

+اینکه فکر میکنید هنوزم کسی هس که ب حرفاتون گوش بده اشتباس ، آدما تا وقتی ب درد و دلاشون گوش بدی و اینا برات هستند. همینه!

+خیلی روزای دلگیری بود از این بد ترم حتما میشه ولی لابد باید همینجوری باشه !

+آدم اگر واقعا کسی را دوست داشته باشد ، به راحتی قضاوتش نمی کند !

شنبه 5 شهريور 1395برچسب:, |20:1|Nazanin.

ی وقتایی هس ک همه چی به هم میریزه

و

هیچی ام درست پیش نمیره

یا شاید ..

نمیدونم ب هر حال اینجوریه دیگه

اصلا حوصله ی هیچی نیس

 

+هوووف

به شدت کلافه ام

حالا وسط همه ی اینا نمیدونم چرا اومدم اینجا بنویسم

دو شنبه 1 شهريور 1395برچسب:, |20:23|Nazanin.

مردها، این پسرکوچولوهای ریش‌دار
هیچ‌وقت موجودات پیچیده‌ای نبوده‌اند
پیچیده‌ترین‌شان نهایتا سیگار می‌کشند و می‌نویسند یا رییس‌جمهور می‌شوند
مردها موجودات قدرتمندی هستند
زورشان به در کنسروها، وزنه های سنگین و غُرغرهای زنانه خوب می‌رسد
تازه پارک دوبل‌شان هم خوب است
مردها پسربچه هایی قوی‌اند
اما نه آن‌قدر قوی که بی‌توجهی را تاب بیاورند!
نه آن‌قدر قوی که بدون «دوستت دارم»های زنی شب راحت بخوابند!
نه آن‌قدر قوی که خیال فردای بچه‌ها از پای درشان نیاورد!
نه آن‌قدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند!
مردها پسربچه‌هایی قوی‌اند
که اگر در آغوش‌شان نگیری و ساعت‌ها پای پرحرفی‌های پسرکوچولوی درون‌شان ننشینی
ترک می‌خورند
و آن‌قدر مغرورند که اگر این ترک هزاربار هم تمام‌شان کند، آخ نگویند
فقط بمیرند!
آن‌هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند
فقط پسرکوچولوی سربه‌هوای درون‌شان را می‌برند گوشه‌ای از وجودشان دفن می‌کنند
و باقی عمر را جلوی تلویزیون
پشت میز اداره یا دخل مغازه
در حسرتش می‌نشینند.
هوای «پسرکوچولوهای ریش‌دار» زندگی‌مان را داشته باشیم
آن‌ها راه زیادی را از پسربچگی‌شان آمده‌اند
تا مرد رویاهای ما باشند.
دنیا بدون «دوستت دارم» با صدایی مردانه
جای ناامن و ترسناکی ست…
دنیا بدون صاحبان کفش‌های ۴۲ و بزرگ‌تر
ردپای خوشبختی را کم دارد

 

+بسیار خوب !

دو شنبه 1 شهريور 1395برچسب:, |2:2|Nazanin.
About



Tags



Cats



Codes



Designer

Cafe-Ghaleb