در من زنی دارد دور میشود
در من غوغایی ست وصف ناپذیر!
در من مردی دارد شعر مینویسد
برای معشوقه ای که
از آن همه عشق و حرف های خوب اش
فقط چند خاطره ی تکه پاره به جا مانده!
در من یک شهر مدفون شده
شهری که تو از آن رفتی!
در من همه ی آدم ها مرده اند
فرقی ندارد برایم چه کسی کنارم باشد!
تو....
نیستی...
و این خودش
حل نشدنی ترین مسئله ی زندگی من است!
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است
+این بهتر بود
+خوابم میاد، و چ خواب بدی بود
+از ما که گذشت به شما اگر رسید به جای ما روزی هزار وعده دوستش داشته باشید
هیچوقت فراموش نکن ؛
کی پیشت بود وقتی تنها بودی
وقتی همه ترکت کرده بودن
آدما تا یکم دورشون شلوغ میشه
فراموش میکنن همه چیو
تو نکن ، آدم باش !
+همینن !